دوستان من مادرم یه مدتیه که نارسایی قلبی داره و حال اصلا مساعدی نداره و قرصاش رو هم نمیخوره و به دستورات پزشک هم اهمیتی نمیده و قرار بود بره برای عمل قلب باز که نرفت.
الانم اصلا حال خوشی نداره ، بعد حالا توی همین اوضاع یه خواستگاری برای خواهره من پیدا شد که ۱۵ سال از خواهره من بزرگتره ، ینی اون اقا ۴۱ سالشونه ، بعد خواهره من از اول به خاطر اختلاف سنی زیاد ایشون رو رد کرد.
اونوقت مادربزرگم همش زنگ میزنه میگه شما ها که وضع زندگیتون اینجوری شده و مادرتون مریضه باید با هر کسی اومد ازدواج کنید.
خواهره منم اعصابش بهم ریخت جیغ و داد کرد پای تلفن.
اصلا مادربزرگه من متوجه شرایط ما نمیشه ینی با اینکه توقع درک بیشتری ازش داریم ولی خیلی داره اعصاب همه مارو بهم میریزه.
دوستان به نظر شما ما باید چکار کنیم؟