سلام من نمیدونم چجوری بگم ولی خسته شدم از اینکه نمیتونم با کسی باشم خب منم دل دارم مگ من چ گناهی کردم
پدر من گوشیمو داده دس رفیقش ک تو سپاهه تا گوشیه منو هک کنن و پیامامو بخونن و هواسشون باشه با پسرا چت نکنم داستانش مفصله خیلی مفصل
من واقعیتش چهره ی خیلی خوشگلی دارم از بچگی پسرای محلمون ازم خوششون میومد
منم از کلاس ششم ک گوشی مامانمو گرفتم وارد چت کردن باهاشون شدم
قبل از اون توی مدرسمون ک مختلط بود چندتا عاشق پیشه داشتم
دیگ از از اون وقت پدرم هی گوشیمو میگیره چک میکنه ولی این پایان ماجرا نبود
اگ دوس دارین بقیشو بنویسم
نمیدونم با کی دردل کنم واقعا خسته شدم
ب خدا نمیدونم چکار کنم خب منم دل دارم دیگ
کسی نی دردکم کنه