امشب دعوای شدیدی شد میدونست حالم خوب نیست نمیتونم برم خریدتعطیل کرده رفته خونه مادرش زنگیدم کجایی من من کرد یهو صدای خنده خواهرو مادرش اومد از اون خنده های معنادار منم قطع کردم دوباره زنگ زدم گفتم خرید کنی ها اومد خونه دعوا راه انداخت که تو نمیتونی ببینی من میرم و خونه مادرم
مادرم راست میگه و فلان دعوا بالا گرفت و اگه دوتاخوردم یکی که زدم الانم کل بدنم کوفتست