یکم صحبت کردیم
قرار مدار گذاشتیم
قرار شد خودمونو درست کنیم
قک میکردم زیاد دوسم نداره ولی امروز فهمیدم اشتباه میکردم من خودم انقد دوسش دارم حتی بیشتر از جونم
نمیدونم چجوری بگم
بعد باباش ب من زنگ زد دوباره گفت چیشد
گفتم هیچی اروم شدیم و فلان
گفت دارین برمیگردین مواظب باش بیشتر از ۱10 تا نره گفت میدونم واسه تفریح رفتین
مثلا میخواست حال مارو خوب کنه
دیگ منو محمدم زود برگشتیم چون مامانم گوشیمو یکسره کرده بود نگران شده بود
برگشتیم محمد پیام داد گقت بعدازظهر بیا حرف بزنیم
لحنش خیلی مهربون بود