من یه خواهر دارم که شدیدا عذابم میده، تو تاپیکای قبلیم هست لطفا اگه خواستین قضاوتم کنین اول اون تاپیکامو بخونین اگه حق رو بهم ندادین هرچی خواستین بگین،
خواهرم به شدددت حسود و بد ذات و خدا نشناسه،
بی دلیل از بدبختی ادم دلش خنک میشه، از بس ب زندگیم حسادت میکنه که وفتی بچه م سقط شد اون خوشحال شد، همه تلاششو میکنه تا دل منو بشکنه چون حسادت چشماشو کور کرده، سطح زندگیش از ما پایین تره مدام مقایسه میکنه و ارامش نداره،
همیشه پشت سر خودمو شوهرم حرف میزنه و ...
حالا با شوهرش دعوای سنگینی کرده و از خونه ش قهر کرده و رفته یه جایی که شوهرش پیداش نکنه، نمیدونم خونه کدوم فامیل،فقط میدونم همه در جریان دعواشون هستن و به همممه تاکید کرده که فقط من ندونم،
از بس پز زندگی خیالی شو داده و دل منو شکسته الان ترس داره از اینکه من بفهمم زندگیش چه گندیه،
من از دیشب تا حالا هی یه کرمی میاد تو تنم بهش بفهمونم میدونم از خونه قهر کردی باز میگم لعنت بر شیطان این چکاریه اخه اگه منم اینکارو کنم که دیگه با اون فرقی ندارم،
ولی از بس اشکمو دراورده، از بس با اون زبان عین مارش خون به دلم کرده هی وسوسه میشم،
یه چیزی بگین که جلومو بگیره😔 نمیخام اینکارو کنم چون خدا از دستم ناراحت میشه،
ولی فرصتیه که اون همه نیش زبون و گریه هامو تسکین بدم😭 خواهرانه باهام حرف بزنین لطفا
از یه طرف میگم اگه زندگی من خداروشکر اینقد اروم و عاشقانه س بخاطره لطف خدا بوده، چون همیشه ی همیشه خدا رو در نظر داشتم، اکه زندگی اونم کرم خورده بخاطره اینه که هیچوقت تو حرفاش خدا رو درنظر نمیگیره، به راحتی چرت میگه و دل میشکنه،
با خودم میگم مثه همیشه بسپار ب خدا ولی باز وسوسه میشم ب روش بیارم😣