باردارم شش هفتمه شوهرم اصرار داره به خونوادش بگیم. مامانم هردفعه زنگ می زنه می گه یکوقت بهشون نگیا. اعصابم خورد شد. گفتم مامان اینو دیگه منو شوهرم باید تصمیم بگیریم. گفت باشه حالا تا نه ماه بنداز سره زبونا. منم عصبانی شدم قطع کردم. می دونم زوده واسه گفتن ولی اخه مامانم که تو زندگی من نیست که ببینه دم به دیقه شوهرم میگه بهشون بگیم. به خدا خسته شدم.
گلم همونقدی که تو دوس داری خانوادت بدونن و در جریان حاملگیت باشن،شوهرتم همونقد دوس داره،خودتو بزار جای شوهرت و با مادرتم منطقی صحبت کن نه اینکه دلخور بشه
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
والا منم الان ۴ روزه از موعدم گذشته فک کنم باردارم
از اول اقدام با شوهرم تصمیم گرفتیم فقط مامان و بابای من بدونن اگه باردار شدم ... وقتی قلبش تشکیل شد ب خانواده همسرم بگیم.
شما هم اگه میبینی به همه میگه فعلا نگو
دچار ِ عشق ِ تو که می شوم دلم از ذوق سوت میکشد.. عجب تفاهمی داریم ما تمام ِ دغدغه ام این است زودتر به دنیا بیایی. زودتر باسواد شوی با سواد ِ عشق. تا بفهمی که جان ِ من چقدر تو را عاشق است نازکم دلیل ِ این همه رعایت ِ عاشقی ِ من حضور ِ توست جانکم. به من نگاه کن ببین چگونه دوستت دارم چگونه وقتی حتا نمیبینمت ، بیشتر دوستت دارم. از کنار ِ باغ ِ خاطراتم که رد می شوم تو بهترین خاطره از تمام ِ امسالی... عزیزکم چه خوب که هستی چه خوب که قرار است بیایی تا قاصدک بچینیم برای هم آرزو کنیم چه خوب که من قرار است مادرت باشم قرار است به جان من قسم یاد کنی قرار است صدایم کنی قرار است هزار بار برایت لالایی بخوانم تا بخوابی... و وقتی که خوابی دلشور ه داشته باشم که مبادا کابوس ببینی... قرار است برایت و ان یکاد بخوانم که چشم زخم نبینی قرار است با تو راه روم که یاد بگیری ...زمین نیفتی. و هزار قرار دیگر که فقط خدا میداند چقدر شنیدنی و ُ دیدنیست. تو از خورشید هم برای من گرم تری از ماه هم زیبا تری😍❤ ۱۴۰۰/۰۱/۲۶