اون هفته یک نفر زنگ زد برای خاستگاری ماهم قبول کردیم
بعد گفتن مادرش بیادمنو از نزدیک ببینه
امروز اومد بعد حرف زد که رشتت چیه از این داشتانا از پسرشم یخورده گفت بعد به مامانم گفت با دخترتون کار دارم میشه تنها صحبت کنم بعد رفتیم اتاقم
خیلی قشنگ گفت ما رسم داریم اول دختر رو کل بدنشو ببینیم بعد اگه تقدیر هم بودن با خانواده مزاحم میشیم
ینی چشام چهار تا شد نمیفهمیدم باید چی بگم
اصلا شوکه شدم بعد گفتم مگه میخوایید لباس بخرید تا اینو گفتم گفت دستت درد نکنه 😐 بعد خدافظی کرد رفت
مامانم میگه نباید میگفتی مگه میخوای لباس بخری یجور دیگه میگفتی ناراحت نشه
خب یعنی چی واقعا کل بدن منو چرا باید ببینه؟