شهرشون بی خطره اونجام خونه دارن تو روستا میرن میمونن منتها من دوسندارم برم میگفت کاسبی لاشه نمیرم خوب بود کاسبی ولی طاقتش نمیگیره،من اونجا راحتم باهمه و خوبن باهاشون اما دلم تنگ میشه برا خونوادم و ده روز واقعا سختمه نمیدونم چرا اصلا دلم نمیخواد برم
خانوادم،همسرم و دخترم تمام وجودمنن😍خدایا تن همه سالم و لبشون خندون باشه
بروصفا کن .منم خانواده شوهرم روستا خونه دارن تاخالا باشون سیزده بدر نبودم شاید امسال بعداز بیست سال برم بااونا .البته خانواده خودمم اینجا پیشم نیستن وای عیدا همه جمع میaشن توهمین شهر پدریمون .
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خوبه که برو ماهم قراربود بریم خونه خواهرشوهرم زنگ زد گفت نیایید پسرم پنج سالشه خیلی خوشحال بود مدتهاس جایی نرفته الان خیلی ناراحته نمیدونم کجاببرمش بااین وضع کرونا
از باغ میبرند که چراغانیت کنند/تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند/پوشانده اند صبح تورا ابر های تار/تنها به این بهانه که بارانیت کنند/یوسف به این رهاشدن از چاه دل میند /اینبار میبرند که زندانی ات کنند/ای گل گمان مبر به شب جشن میروی/شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند/یک نقطه بیش فرق رحیم ورجیم نیست/از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند/آب طلب نکرده همیشه
خیلی پروعه ازقبل عیدباشوهرم برنامه ریزی کرد بعددیروزکه مامیخواستیم بریم گفت نیایید بچم افسرده شده
از باغ میبرند که چراغانیت کنند/تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند/پوشانده اند صبح تورا ابر های تار/تنها به این بهانه که بارانیت کنند/یوسف به این رهاشدن از چاه دل میند /اینبار میبرند که زندانی ات کنند/ای گل گمان مبر به شب جشن میروی/شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند/یک نقطه بیش فرق رحیم ورجیم نیست/از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند/آب طلب نکرده همیشه
از باغ میبرند که چراغانیت کنند/تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند/پوشانده اند صبح تورا ابر های تار/تنها به این بهانه که بارانیت کنند/یوسف به این رهاشدن از چاه دل میند /اینبار میبرند که زندانی ات کنند/ای گل گمان مبر به شب جشن میروی/شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند/یک نقطه بیش فرق رحیم ورجیم نیست/از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند/آب طلب نکرده همیشه