خارسوم خیییییلی پر ادعا است و وقتی میریم اونجه مثل نوکرها با آدم برخورد میکند من ازش متنفرم خییییلی ازش بدم میاد به شوهرم گفتم دیگه من را اونجا نبر فقط میخواد دستور بده و خودش مثل خان میشینه😡😡😠
من خانه ام را پر از رنگ میکنم...پر از عطر زندگی...نان گرم میکنم ...گل میخرم و شعر مینویسم...و باور دارم کلام فروغ را که زندگی یعنی همین بهانه های کوچک خوشبختی .... .