من عاشقش بودم باهمه بی مهری هاش.همه احساسمو خرج اون کردم.
اما اون کنترل شده جلو نیاد که من پرو نشم یا مثلا عادت نکنم.
تا کی میتونم اینهمه حس بی خاصیت بودنو تحمل کنم؟
من الان قید آرزوهامو زدم.چون با این شوهرم به هیچکدوم نمیرسم.
از طرفی هم همون ترس بعداز طلاق منو تا حالا نداشته زیاد پیگیر بشم.وگرنه اوضاع زندگی من درست بشو نیس.
مشکلاتم جزئی و سو تفاهم نیس.
همه مشکلاتی که میشه باهاش طلاق گرفت بحز اعتیاد رو همشو شوهرم داره