چند سال که از ازدواجم گذشت با همسرم تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم خلاصه بعد از کلی برنامه ریزی و شوق اقدام کردیم همون اولین ماهی که اقدام کردیم دیگه از پری خبری نشد و یه فرشته کوچولو اومد تو دلم با ورتون نمیشه شوکه شده بودیم نمیدونستیم از خوشحالی چه کار کنیم دوران بارداریم با بهترین حالت میگذشت هیچ مشکلی نداشتم همه چیز عالی بود وقتی فهمیدیم فرشتم دختره افتادیم به تکاپوی خرید سیسمونی نمیدونید با چه عشقی تک تک وسایلو میخریدم تو 38 هفته بودم و دیگه وقت اومدن اومدن دخترم بود ساک بیمارستانشو جمع کردم و اخرین عکسا هم تو اتا قش با دل قلمبه انداختم که برم برای سزارین 1 روز مونده به روز زایمانم طبق معمول هر روز بیدار شدم و بهش سلام کردم اما تکون نخورد صبحانه خوردم دیدم تکون نمیخوره نگران شدم با دکترم تماس گرفتم گفت برو سونو وقتی رفتم گفتن صدای قلب نینیمو نمیشنون باور نکردم سریع رفتم بیمارستان خودم اما حقیقت داشت قلب فرشتم دیگه نمیزد اون پشیمون شده بود دلش نخواسته بود بیاد تو این دنیا وبرگشته بود پیش فرشته ها .
عصر همون روز من سزارین شدم فرشته من سالم سالم بود فقط مدفوع دفع کرده بود همونم علت مرگش بود .