ی شب تفریح رفتیم بعد بچه من و جاریم بینمون بود.بعد شب من بچه م تا صبح باید شیر بخوره عادت داره به سینه م بعد من پتو کشیده بودم رو خودم نصف شب حس کردم که چشمو باز کردم اون سرشو بلند کرده و رفته عقب منو دید میزنه.
اما الان همش میگن نکنه تو خواب و بیداری بودم خواب دیدم.
دارم دیوونه میشم.
بعد همش اصرار میکرد که بازم بریم فلان جا شب بمونیم.
من بچه م رو بهونه کردم و اجازه ندادم بریم.
مث خوره مغزمو داره میخوره