قلق شوهرم اینکه میگه اونا هر کاری دوس دارن بکنن ،بیان خونم ،بریزن،بپاشن، تو هیچ اعتراضی نباید بکنی که همین طور هم هستا، هر وقت اومدن شام بوده، از پیش غذا و دسر و چند نوع غذا براشون گذاشتم، اما ،ما بعداز یکسال رفتیم خونه خواهرش، انقدر گفت که نگو، آخرش شوهرش خوراکی خریده بود،اونم قایم کرد،جلو دخترم، ای کاش همون جا جوابشو میدادم، شوهرش گفت تو که آخرش میخوای جارو بکنی ، قبول نکرد،حالا م نم م یخوای مثل اونا باشم ، اما نمیدونم چطور