من مامانمم جمعه ب جمعه منو ک از قضا بچه هم نبودم فکر کنم هفت هست سالم بود میبرد حموم🙄(بقیه ی روزای هفته خودم میرفتم کم وبیش)
با ی کیسه و سفیدآب میفتاد ی جونمون،دلمه دلمه پوست تنمون رو میکند🙄😬کاملا سرتاپا قرمز آتشین ک میشدیم سرمون ی مقنعه ی زرد زشت میکرد🙄روش ی روسری نخی آبی نفتی میبست😁روش ی کلاه میذاشت🥺با حوله روی اون نقاط قرمز شده ی بدنمون محکم میکشید خشک بشه😐روش دوباره هزار لایه میپوشوند😕 جنازه مونو میفرستاد بیرون🥺
الان میفهمم مامانم چطوری اینقدر ریلکس بود در طول هفته،فکر کنم میذاتش اخر هفته ها حرصشو با کیشه کشیدن رومون خالی میکرد😁