2733
2739
عنوان

خواهر شوهرم هی خونمونه وقت و بی وقت

| مشاهده متن کامل بحث + 20308 بازدید | 496 پست
چطور برادرش خوبه خواهرش خوب نیست امیدوارم همچین عروسی گیرمون نیادهیچوقت ریپلای نکنید حرف‌حق‌ تلخ ...


حالا چون شوهرش و دوست داره میخوای کل خانواده شوهر و بریره دور خودش؟؟؟چطوره؟؟؟؟

درضمن اگ میخوای ریپ نخوری پیام نزار چون معلومه زورت میگیره از جواب حق خودت میدونی چی گفتی ک میگی ریپ نکنید

تو از اون خونه خراب کنایی ک هرروز میرن خونه این و اون اوار میشن سر صاحب خونه قشنگ معلومه

ریپ نکن لطفا🤣🤣🤣

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

حالا میدونی چیه مامامانم اینا تو ی شهر دیگن من دو هفته ی بار میزم دو سه روز میمونم یا بعضی وقتام نمی ...

تو هم بهش بگو من تو این خونه آرامش ندارم میرم اونجا آروم بشم حالا که حق رفتن به اونجا رو زود به زود ندارم از این خونه باید بریم تا منم رنگ آسایش رو ببینم نخوام هی فرار کنم خونه مادرم.. اصلا زندگی با خانواده شوهر محض غلطه اگه میتونی مستقل بشو

اخه تو ی ساختمونیم‌منم تو این شهر خراب شده کسیو ندارم نمیشه بگم خونه نبودم...


عزیزم در رو باز نکن راحت بگو خواب بودم حمام بودم داشتم دست شویی میشستم محترمانه ام ب شوهرت بگو ک ب مادرش بگه بگو میاد اینجا ی وقتایی دستشویی داره من باید بشورمش منم حالم بد میشه با مادرت صحبت کن

2728
وقتی میاد براش خوراکی بذار و یک کارتون خوشگل.موهاشو شونه کن نازش کن.با هاش بازی کن.شما ها چرا بیحوصل ...

ول کن بابا الان که وقت بچه داریش نیست 😐

 چقدر این جمله زیباست : تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز              هرگز به بزرگی آرزو هایت فکر نکن به بزرگی کسی فکر کن که آرزوهایت را برآورده میکند.
اخه تو ی ساختمونیم‌منم تو این شهر خراب شده کسیو ندارم نمیشه بگم خونه نبودم...

حتما که نباید کسیو داشته باشی بگو خرید بودم پیاده روی .. اصلا بگو حموم بودم اپیلاسیون میکردم 

ورزش میکردم و.. هزارتا کار هس ک برا اونا دروبازنکنی

سرنوشت بد نوشت ...
2740
اونم بچه یکی دیگ


دقیقا میگه از الان با این خوب باشه که همبازی خوبی برا بچه هاش باشه 

برا اینه که میگم روحیات فرق داره برا من که درکش خیلی سخته اینجور حرفا.

 چقدر این جمله زیباست : تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز              هرگز به بزرگی آرزو هایت فکر نکن به بزرگی کسی فکر کن که آرزوهایت را برآورده میکند.

منم این شرایطو تحربه کردم منتها مجردم و داداشم بچشو هر روز میزاشت خونه ما منم چون بیکار بودم و همش تو خونه به خودشون اجازه میدادن که بچه رو بفرستن پیش من منم واقعا خسته شده بودم و اسایش و ارامش نداشتم با اینکه خیلی دوسش داشتم برادر زادمو  ولی  یه کار پیدا کردم و رفتم سرکار که تو خونه نباشم بعدش دیگه متوحه شدن من پرستار بچشون نیستم و براش پرستار گرفتن هر چنر هنوزم گاهی میزارنش پیش ما بجه باید همیشه با مادرش جایی بره که مراقبش باشه حالا هر بچه هر کی میخواد باشه

کی فکرشو میکرد‌ یه روزی حرفامونو به آدمایی بگیم که تاحالا ندیدیمشون...!🥲🥲🥲

اون بچه هیچ گناهی نداره نباید باهاش بدرفتاری بشه توی روحیه اش خیلی اثر میزاره بعدم وجدان آدم چی میشه اگه بخاد کودک آزاری کنه مقصر فقط مادر اون بچه است به نظر من فقط و فقط باید با شوهرت صحبت کنی اونم یه صحبت دوستانه و منطقی نه با بحث و دعوا چون کاملا برعکس جواب میده اینطوری... 

یه روز که همسرت حوصله داشت سر صحبتو باهاش باز کن راجب بچه آینده تون باهاش حرف بزن اینکه دختر دوس داری یا پسر راجب اسمش مثلا نظرخواهی کن بعد که به ذوق آوردی همسرتو  بهش بگو مثلا مریم ( خواهر شوهرت)  خیلی دختر خوبو شیرینیه منم خیلی دوسش دارم ولی من فعلا حوصله بچه داری ندارم دوست دارم انرژی مو ذخیره کنم به خودم برسم شاد باشم تا چند وقت دیگه که میخام بچه دار بشم وقت و انرژیمو بزارم واسه اون روحیه داشته باشم خسته نباشم از بچه داری بگو میترسم نگه داری از مریم منو از بچه ی خودمون غافل کنه بگو دوست داری هرازگاهی بیاد اینجا که با روحیه بچه ها هم آشنا بشی ولی همیشه خسته ات میکنه... بعد به شوهرت بگو به مامانش بگه به تو بگه که وقتایی که حوصله داری و کاری نداری زنگ بزن مریمو بفرستم پایین.. تو هم اصلا نمیخاد زنگ بزنی دو هفته یبار مثلا زنگ بزن بفرستتش پایین که عادت کنه دیر به دیر بیاد خونتون.. پایین بود یا بالا؟؟ 😂

   اصلا نگو آرامشتو میریزه بهم و از کلمه خواهرت استفاده نکن که مردا خیلی حساس رو این کلمه😅

تعجبم از مادرشوهرایی این چنین مثالش خوده من اخه تو این سن و بچه!!!

برادرشوهرم وقتی عقد کردیم پنج سالش بود شوهر من بیست و چهار برادر شوهر دیگم همسن خودم

پدرشوهرم کنار بچش مثل نوه و پدربزرگن

من ک ب خودشم نمیزنم این حرفارو ولی واقعا اذیتم میکنه کلمه نکن رو نمیفهمه حرف بد میزنه یا بهتر بگم خی ...

عزیزم شوهرت که همش نیست بگو وای خدا رحم کرد رفتم فلان کارو کنم حواسم نبود وقتی چشمم به خواهرت افتاد چاقو دستش بود میخواست فلان کارو کنه عزیزم اون بچه دست من امانته ممکنه واسش اتفاق بیوفته لطفا بگو خوههرت و نفرستن من نمیتونم مسئولیت قبول کنم اگر خواهرت دستش ک زخمی میکرد یا چاقو تو چشمش میرفت چی اینا رو بگو شوهرت با خانوادش صحبت میکنه تموم شد

دوستان واسه شادی روح پدرم که تازه فوت شده لطفا صلوات بفرستید ۱۴۰۲/۵/۱۲🖤🖤🖤😭
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687