زمانی که فهمیدم دومی و باردارم تا یک هفته گریه میکردم .
روزای اول وحشتناک سخت بود .. بی خوابی . رسیدگی به دوتا بچه جونی برام نمیزاشت . بچع ی دوم من اصلا نمیخوابید . چه روز چه شب خواب نداشت .الان تازه یکم بهتر شده. ازاینور جمع میکردم خونه ارو از اونور شام ناهار .
ریخت و پاش بچه بزرگو جمع میکردم صدای اون یکی میومد. تازه من مامانمم نزدیکم بود . با این حال خیلی اذیت شدم . از نظر روحی و اعصابم بهم ریخته شدم