۴ ساله ازدواج کردیم یه پسر ۲ ساله دارم شوهرم از شب اول عروسی جای خوابشو عوض کردبه بهانه گرم بودن اتاق از بعد عروسی سرد بود رابطه دو هفته ای یکبار داشتیم الان شده ۲ ماهی یکبار .
خیلی خونسرد و تنبله هیچ کاری برای مسیولیت خونه انجام نمیده اینقد باید بهش بگم که بعد خودم خسته بشم و دعوا بشه وقتی دعوا میشه تا ۱ ماه با من قهره با اینکه من بعد یک روز دیگه باهاش حرف میزنم ولی اون عملن تا یک ماه بدون اینکه بگه قهره و اتاقش جدا
هیچ وقت با من غذا نمیخوره البته ناهار من زودتر میام خونه و خب زودتر میخورم اگر بهش بگم میوه میخوری یا چایی یا هر چی میگه نه هیچ وقت نشده بگه اره .من بخاطر تنهایی و اینکه یه وقت با هم بگذرونیم میگم ولی اون ...بعضی وقتا میگم مگه یه خیار خوردن احتیاج به اشتها و اینها داره که میگه نه
هیچ وقت یک جا نخوابیدیم اولاش من خیلی میگفتم زن و شوهر باید کنار هم باشن اما دیدم فایده نداره بیخیال شدم
قبل بچه دار شدن هم همینطور بود اما انگار من چشمام بسته بود یا انرژی داشتم به زندگی دلگرم بودم تحمل میکردم اما الان از اینهمه سردی و بیتوجهی خسته شدم
شما بگید من چیکار کنم
اینم بگم کارمندم و میتونم مستقل زندگی کنم