امروز دلم برای مادرم تنگه
هرلحظه جلوی چشممه
۱۴ساله ازش محرومم،۱۴سابه زیر خاکه،روز ب روز احساس نیازم بهش بیشتر میشه
میبینم دخترا از مادرشون حرف میزنن ،دلم میترکه
چرا نباید باشه تا با پسرم بازی کنه ،چرا نباید قربون صدقه ی دخترم بره
دلم تنگشه،دارم با گریه مینویسم خداااااا
چرا موقع مریضیم مادرم نیست،چرا مادری نیس مواظبم باشه،نصیحتم کنه،جای هالیش پر نمیشه،با هیچی پر نمیشه
خواهرم میگه منم مادرتم،تو دخترم ،ولی اون چه میدونه وقتی موهای بلند دخترشو شونه میکنه دل من تنگتر لز قبل میشه.....
خداجون فقط ازت خواهش میکنم بچه هامو مثل خودم بی مادر نکن،فقط همین