می دونی من دردم از چیه؟! اینکه هیچ وقت مستقیم حرفی نزد که بگم دلم از این حرفش شکسته یا ... همیشه خودش رو بی زبون و آروم و مظلوم گرفت و همیشه ظاهرا احترام همو داشتیم ولی پشت سر چنان پنبه زندگی مو زد که هنوز که هنوزه دارم تاوان کارش رو میدم . اینه که آزارم میده اینکه این همه سال خوب بودم و سعی کردم مثل خانواده خودم باهاش رفتار کنم ولی در عوض اون منو احمق فرض کرد و بارها توی دلش به نجابت و صداقت من خندید!