من سه تا خواهر شوهر دارم که همشون مطلقه هستن حتی مادر شوهرم الان چند سالیه که خواهر شوهر بزرگم که تو سن کم ازدواج کرده و طلاق گرفته بعد از ازدواج منو شوهرم یه دعوا راه انداخت تا خودشو مادرش اینا مستقل بشن از وقتی مادر شوهرم هم جدا شد خرج اونا رو میده و یه جورایی آقا بالاسر اوناست وخیلی پاچه پاره و بی چاکو دهنه حتی زیر پای اونیکی خواهرش نشستو طلاق اونم گرفت الان اینا تو یه ساختمون زندگی میکنن و مادر شوهر بدبخت منم افتاده دست اینا البته این وسط چه دعواها که نکردن با ما که فقط خدا میدونه ومنو همسرم همشون رو سپردیم به خدا ولی الان چند ساله که من دیگه نه دخالت میکنم تو کاراشون نه حرفی میزنم ولی این اواخر هر وقت ما رو میبینه میگه من بچهای داداشم رو تا وقتی دوست دارم که داداشم هست یا زناشون رو به خاطر داداشم دوست دارم ....منم دیگه کفری شدم ازین حرفش چون باز دوباره امروزم پست تلفن به شوهرم میگفت الان این حرکت یعنی چی ؟ به نظرتون در جوابش من چی بگم که این حرفو دیگه تکرار نکنه؟؟؟؟اصلا مگه منو بچم به دوست داشتن خواهر شوهر و عمه محتاجیم که اینحوری میکنه ؟؟؟
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
ی بار دای من این حرف و به ما زد که من شماها رو با خواهرم میشناسم ,روزگار چرخید و چرخید خدا رحمت کنه مادرم فوت کرد سراغی اصلا ازش هیچ کدوم نگرفتیم دلگیر بود چرا احوالشو نمیپرسیم که حرف جاش افتاد گفتم بعد مادرم دیگه شما هم رفتی ی جورایی .
میگی پشت تلفن بہ شوھرتم۔گفتہ،شوھرت بایدجوابشوبدہ بگہ من زن نگرفتم وبچہ دارنشدم کہ شمااینارودوست داشت ...
اخه شوهرم امروز سر موضوعی داشت باهاش بخث میکرد در مورد برادر شوهرم اخع جاریم اومده بود برا تسلیت بچم انگاری میخولد بره عروسی همون قدر ارایش کرده بود الان نه ماهه جاریم تو اون روز گیر کرده میگه چرا شوهرم به مادر شوهرم گفته عروستو ببر از خونم اخه ادم با این وضع میاد تسلیت