خوابگاه من طبقه اولش به پل عابر پیاده از پنجره راه داشت بچهای اون اتاق خیلی باحال و پایه بودن چون اگر بعد سالت۹ میومدی خوابگاه رات نمیدادن بعد از پنجره اتاق اونا وارد میشدیم بجاش براشون خوراکی میخریدم عین در بون زندان بودن پنجره باز میکردن جنس پیش کشی رو میدیدن اجازه ورود میدادن 🤣😂🤣😊😊 یه شب یاعت ۱۱ هوس فالوده زد به یرمون من رفتم خریدم و برگشتم چه رورهایی وافعا