یه دفعه رفتیم یه قابلمه ماکارونی دزدیدیم آوردیم با قابلمش گذاشتیم تو قابلمه خودمون رو گاز یه ...
ما هم شب امتحانات دزدی میکردیم تو خوابگاهمون طبقه اول پرستارها زندگی میکردن اونایی که مجرد بود میدونستیم درگیر امتحانات نیست برای خنده بچها چتدبار غداهای اون طفلکیا رو کش رفتن اوردن انقدر حال میداد خدایش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اوه اوه دوستتون ازاونایی بوده که سرش بو قورمه سبزی میداده چطور تا ساعت یک مسئول خابگاهتون متوجه نشد؟
آهای طعنه زده چشم تووو به چشمای راسو ستاد مبارزه با تبعیض علیه حیوانات دوستانی که تو امضاتون مینویسید کاربری برای دونفره،زور نزنید عزیزان ما باور نمیکنیم خسته از جانی که در قفسی به نام تن اسیر است🥀
ما انقدر با خودمون خوش بودیم دوست پسر دیگه نداشتیم تو عالم خودمون بودیم😶
اره شبا همش پاسور و یه دفتر داشتیم پر فال پاسوری😂😂 همه الکی خوشو دعوا با دوس پسر وگریه برا عشق از دست رفته و 😂😂تا نذر درست کردن آش و گرفتن دیگ از همسایه کناری خوابگاه برا دوس پسر که بیاد خواستگاری از اخرم نذر جواب داد و ازدواج کردن😂اصلا یه وضعی
اوه اوه دوستتون ازاونایی بوده که سرش بو قورمه سبزی میداده چطور تا ساعت یک مسئول خابگاهتون متوجه نشد ...
تا ۱۰ک ههمون بیرون بودیم بعد ک میومدیم میرفتیم بالا اوناطبقه پایین بودن بعد اینقدرشلوعه کسی متوجه بقیه نمیشد ازهرسه پایه بودن بعد مادوستاشم میدونستیم واسش بدمیشه اگ بگیم ساعت دوازده ک واقعا دیرکردرفتیم گفتیم تایک نیومد همه منتظرش بودیم
یبارم با دوستام بیرون بودیم یکی از پشت دوستمو نیشگون گرفت این دوست خنگ من بعد ۵ دیقه ب خودش اومد حرصش گرفت بدو بدو میرفتیم دنبال پسره ماهم نیشگون بگیریم تلافی شه