2733
2734
عنوان

ضایع ترین عروسی که رفتم 😐😐😐بیاین توصیف کنم خودمو براتون

| مشاهده متن کامل بحث + 6630 بازدید | 225 پست

وای من ضااایع 

عروسی دختر داییم چهارده پونزده سالم بود 

انقدر ارایش کردما 

اخه چرا جلومو نگرفت مامانم 😣

سیبیل ولش بابا 

از اون بالا فرق سر مو داشتم عین کروکودیل تا ابروهام 

روشون کرم زدم 

رژ قرمز 

نابود نابووود 😢😭

بدتر از همه 

موقع فیلمبرداری که عروس داماد میچرخن مثلا خوش امد بگن 

خواهرام همه رفتن زیر میز مثلا مشخص نشن توی فیلم 

من عین چی پاشدم تازه با عروس دست دادم با اون صورت داغون 

هنوزم میگه تو هستی توی فیلممون 😣

بدتر از همه اینکه عروس همسن خودم بود ...فکر میکردم منم بزرگ شدم دیگه بچه نیستم که 

عقل نداشتم فقط قد داشتم 😣😭

به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم!  🌷   دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

عروسی نه ولی بله برون یکی از آشناها دعوت شدیم

وای عروس یه خانوم بیش از حد باکلاس و موقر ولی داماد و خانوادش خدایا منو ببخش انگار کولی بودن  

بنده خدا مادر عروس و خانوادش زحمت کشیده بودن میوه و بقیه لوازم پذیرایی رو به صورت سلف سرویس روی میز چیده بودن، خدا شاهده عین حقیقته مادر داماد وسط آهنگ بلند شد رفت دیس موز و برداشت دونه دونه پرت می کرد سمت فک و فامیل خودش داد می زد با صدای بلند که فلانی تو موز خوردی؟؟؟ بیا اینم بگیر 🍌🍌🍌🍌🍌  

وحشتناک بود

عروس و خانوادش کرک و پرشون ریخته بود  

من عروسی یکی از فامیلامون بود شیرینی های عروسیو تو یه اتاق گذاشته بودن کسی نبینه ماهم با یکی دوتا از دختر خاله هام کلی شیرینی دزدیم گذاشتیم تو کیف مادرامون خیلیم خوردیم😅

2728

میوه تو مشما رو بیخیال نون و پنیر سبزی سر سفره عقدو پرتاب میکنن هرکی بگیره انگار جایزه نوبل برده🤣😐

✋اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ ،✋اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ✋وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْن✋ِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ✋وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن ِالهی زیارتش را دراین دنیا و شفاعتش را در آخرت نصیب مان بگردان💚

کوچیک بودم فیلممو نشونم دادن داشتم وسط زنا میرقصیم اونم چه رقصی هی با قر میرفتم پایین میخوابیدم رو زمینن هی بلند میشدم یهو شکلات ریختن رو سر عروس من در حالت رکوع بودم برم پایین همون حاالت رکوع دویدم رفتم شیرینی جمع کردم فیلمم مونده دیگه الان ۱۶ساله همه بهم میگن💔😂

 « اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »۸ثمره عشقمون 🤩فندق من.. منو بابا بدجور بیتابتیم.. دلمون میخواد زودتر بگیریمت تو بغلمون.خوش آمدی به زندگیمون جان جانانم🤰تاریخ ۱۶ آذر صدا قلب کوچولوتو شنیدیم جان مادر😍دخترکم عزیزکم مامان منتظرته ک محکم بغلت کنه ک پیشت باشه مونس تنهایی مادر بشی رفیق هم بشیم.😍خوش آمدی پرنسس مامان❤️
2740
خیلی باحال بود منم اون موقع ها سیبیل داشتم ضد آفتاب سفید کننده میزدم یاد خودم افتادم😅😅😅😅

یادته لامصب سفید کننده های اون موقع عین گچ بود میزدیم عین روح سرگردان میشدیم 😣

به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم!  🌷   دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰

بچه بودیم رفتیم حنابندون وسطش خوابم گرفت پخش زمین شدم خوابیدم ملت می رقصیدن ما هم اون ردیف جلو بودیم گاهی منم لگد می کردن 

هیچ رنجی بالاتر از این نیست که خوشبختی رو نداشته باشید که میتونستید داشته باشید!
از ۹سالگی رو سری سرم میکردم تو عروسی ها و محکم گره میزدم تا خفه شم جالب اینجاست که همش وسط بودم میر ...

ولی عروسی فامیل های نزدیک همش جلو دوربین بودم


منم آرزو دارم. ای خدا میشه زودی به آرزوم برسم؟با تشکر❤️

فامیلای همسرم هستن تو شهرستان ( اسمشو نگم بهتره)


از بعد از ظهر شروع می کنن شلنگ تخت میندازن می رقصن

همه نشستن وسط یه ذره جا هست اگه شانس نیاری اون عقبا بشینی باید  جلو بشینی جلوی پات بالاپایین می پرن با کفش پاشنه ده سانتی می افتن رو ادم ادمو سیاه و کبود می کنن

دریغ از یه شیرینی یا میوه

یا حتی یه لیوان اب تااااااااا ده شب 

گلوی ادم زخم میشه از خشکی😒

ده شب یه سفره بیست سانتی پهن می کنن برنج پلاستیکی با مرغ میدن بعدشم دوباره بزن و بکوب تا دو شب 

اخرشم می گن عروسیای تهران بدرد نمی خوره زود تموم میشه

جالب اینکه عروس و دوماد جدا عروسی می گیرن

یعنی اگه فامیل داماد باشن 

اصلا تو مجلسشون عروس وجود نداره😂😂

خرّم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست               به هوای سر کویش پرو بالی بزنم            ❤                               الهی شکرگزار این زندگی هستم که به من بخشیدی؛ به خاطر همه چیزش:تو را شکر بابت آدم‌هایی که معلم من بوده‌اند.❤تو را شکر بابت درس‌هایی که زندگی به من ارزانی داشته‌اند.❤تو را شکر برای عشقی که می‌گیرم، می‌بخشم و می‌پراکنم. ❤                              ( تایپ کردم گلبهارجون بعد دیدم  "ر" جا افتاده)😮
وای من ضااایع  عروسی دختر داییم چهارده پونزده سالم بود  انقدر ارایش کردما  اخه چرا ...

وای منم تو عقد دختر خالم با همین چیزی که توصیف کردی حلقه وعسل و...میچرخوندم😣فیلم برداره گیر اوده بود منو همش صدام میکرد


درست از همون روز که تو نیستی،همه استخونام درد میکنن...❤️‍🩹 
سفرع یبارمصرفوزنازودبازکردن هرکی میکشیدجلوخودش ماست وشبزی اوردن توکسری ع ثانیه تموم شد😐😑ماهم اینجو ...

انصافا خیلییی خز بود🤣🤣🤣

من پایان این تاریکی را دیده ام، روشنایی در راه است... اشک هایت را نگه دار برای گریه های از سر شوق.... 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز