من كه زايمان كردم مامانم امد پيشم از يه شهر ديگه بعد هفته اي يه بار ميرفت خونه خاهرام اوناهم اينجان بعد هر وقت ميرفت با ساكش ميرفته حالا تو نگو از خونه من ميوه اين چيزا ميبرده خونه اونا در صورتي كه وضعيت اونا از من بهتر بود من خودم مستاجر بودم اون موقع يا مثلا داداشم ميومد خونم يه حوجه برا اون درست ميكرد به من برنج خالي ميداد يعني خير سرم من زاييده بودم انگار امده بود قارت كنه يا وقتي ميخاست چيزي درست كنه يه عالمه گوشت مرغ ميريخت زود زود ميگفت تموم شده
[QUOTE=173414902]امثال تو باید پرستار ساعتی بگیرید که بعد کلی زحمت کشیدن طرف،زبونتونم دراز نباشه هرچند مادرتون بدون ...[/ لطفا اول بببيني تاپيك چيه بعد الكي نظر بدين گفتم كه مشكل من اينه كه چرا بهم نميگفت
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
من بخاطر مرغ ميوه نميگم بخاطر اينكه چرا پشت سر من ميكرده چرا بهم نميگفته
والا جز میوه بردن بقیه ش جلو چشمت بوده، اونم شاید دلش میخواسته بخوره یا برا نوه میبرده که دست خالی نره در هرحال بنظر من ارزش فک کردن نداره اونم در مورد مادری که برات زحمت کشیده خیلی از مادرا اصن موقع زایمان نمیرن دخترشونو جمع کنن
سلام!حال همهی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويندبا اين همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد ونه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!تا يادم نرفته است بنويسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بودمیدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازهی باز نيامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببين انعکاس تبسم روياشبيه شمايل شقايق نيست!راستی خبرت بدهم خواب ديدهام خانهئی خريدهام بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار … هی بخند!بیپرده بگويمت چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شدفردا را به فا💖ل نيک خواهم گرفت دارد همين لحظه يک فوج کبوتر سپيداز فرازِ کوچهی ما میگذردباد بوی نامهای کسان من میدهديادت میآيد رفته بودیخبر از آرامش آسمان بياوری!؟نه ریرا جان نامهام بايد کوتاه باشدساده باشدبی حرفی از ابهام و آينه،از نو برايت مینويسم حال همهی ما خوب است اما تو باور نکن