من كه زايمان كردم مامانم امد پيشم از يه شهر ديگه بعد هفته اي يه بار ميرفت خونه خاهرام اوناهم اينجان بعد هر وقت ميرفت با ساكش ميرفته حالا تو نگو از خونه من ميوه اين چيزا ميبرده خونه اونا در صورتي كه وضعيت اونا از من بهتر بود من خودم مستاجر بودم اون موقع يا مثلا داداشم ميومد خونم يه حوجه برا اون درست ميكرد به من برنج خالي ميداد يعني خير سرم من زاييده بودم انگار امده بود قارت كنه يا وقتي ميخاست چيزي درست كنه يه عالمه گوشت مرغ ميريخت زود زود ميگفت تموم شده