گاهی دوسِت دارم هایی که نثار دیگری می کنی،او را می ترساند، از خودش، از هویتی که سال هاست برای خود ساخته، ناگهان عشقی را نثار او می کنی که از زمان نُطفه تا امروز حتی از مادر خود ندیده،مانند نابینایی که بعد از عمری چشمانش به روی نور شدیدی باز شود، چیزی را به او عرضه می کنی که برایش غریب است، شاید خودت ندانی اما، با هربار «دوستت دارم» هایت،خنجری به هویت سرد و بزدل اش می کِشی، او با خیانت ، با رفتن،تو را می کُشَد، تا کُشته نشود،احتمالاًبا کمی گذر عمر متوجه خواهی شد، روزی که واژگان درست را نثار مخاطب اشتباه نکنی، یاد می گیری که بعضی واژه ها آدمها را می ترساند،هرچند زیبا.✍️
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بزرگ نیست یه کم زیادی کشیدس متاسفانه عملم نمیتونم بکنم
عزیز مهم اینه که نازی
گاهی دوسِت دارم هایی که نثار دیگری می کنی،او را می ترساند، از خودش، از هویتی که سال هاست برای خود ساخته، ناگهان عشقی را نثار او می کنی که از زمان نُطفه تا امروز حتی از مادر خود ندیده،مانند نابینایی که بعد از عمری چشمانش به روی نور شدیدی باز شود، چیزی را به او عرضه می کنی که برایش غریب است، شاید خودت ندانی اما، با هربار «دوستت دارم» هایت،خنجری به هویت سرد و بزدل اش می کِشی، او با خیانت ، با رفتن،تو را می کُشَد، تا کُشته نشود،احتمالاًبا کمی گذر عمر متوجه خواهی شد، روزی که واژگان درست را نثار مخاطب اشتباه نکنی، یاد می گیری که بعضی واژه ها آدمها را می ترساند،هرچند زیبا.✍️
گاهی دوسِت دارم هایی که نثار دیگری می کنی،او را می ترساند، از خودش، از هویتی که سال هاست برای خود ساخته، ناگهان عشقی را نثار او می کنی که از زمان نُطفه تا امروز حتی از مادر خود ندیده،مانند نابینایی که بعد از عمری چشمانش به روی نور شدیدی باز شود، چیزی را به او عرضه می کنی که برایش غریب است، شاید خودت ندانی اما، با هربار «دوستت دارم» هایت،خنجری به هویت سرد و بزدل اش می کِشی، او با خیانت ، با رفتن،تو را می کُشَد، تا کُشته نشود،احتمالاًبا کمی گذر عمر متوجه خواهی شد، روزی که واژگان درست را نثار مخاطب اشتباه نکنی، یاد می گیری که بعضی واژه ها آدمها را می ترساند،هرچند زیبا.✍️
گاهی دوسِت دارم هایی که نثار دیگری می کنی،او را می ترساند، از خودش، از هویتی که سال هاست برای خود ساخته، ناگهان عشقی را نثار او می کنی که از زمان نُطفه تا امروز حتی از مادر خود ندیده،مانند نابینایی که بعد از عمری چشمانش به روی نور شدیدی باز شود، چیزی را به او عرضه می کنی که برایش غریب است، شاید خودت ندانی اما، با هربار «دوستت دارم» هایت،خنجری به هویت سرد و بزدل اش می کِشی، او با خیانت ، با رفتن،تو را می کُشَد، تا کُشته نشود،احتمالاًبا کمی گذر عمر متوجه خواهی شد، روزی که واژگان درست را نثار مخاطب اشتباه نکنی، یاد می گیری که بعضی واژه ها آدمها را می ترساند،هرچند زیبا.✍️
یِکاری کردی با من که یِجوری شَم، یِکار کردی چِشات تمومِ عالَم شه یِکار کردی بگم بی تو نمیتونَم، یِکار کردی دِلَم از ریشه آدم شه شُدی قلب و تَن و روحَم، شُدی بال و پَر و جونَم، شُدی همه ی منظورَم. شُدی گرمایِ این خونَم، شُدی هرچی که میدونم و رو هر صحبتِت زومَم