به خدا دیگه خسته شدم ،شوهرم یه خونه نزدیک خونه مامانم اینا گرفت مامانم هم همیشه که میاد خونمون نظر میده راجب وسایل خب یه جورایی ذوق داره ،شوهرم یه تابلو فرش خریده بود که من واقعا دوسش نداشتم ولی خودش خیلی خوشش اومده بود ،من هیچی نگفتم مامانم که اومد میدونست کلا من از تابلو فرش خوشم نمیاد ،گفت خیلی قشنگ و شیکه فقط یکم رنگاش بی روحه بعد شوهرم گفت نه تو نور قشنگ میشه
مامانم رو کرد به من گفت دیگه سلیقه ی اقا محمده باید قبولش کنی
وقتی مامانم رفت شوهرم چنان قشقرقی به پا کرددددددددددد
با اینکه ما هنوز رسمی نرفتیم تو خونه خودمون گفت مامانت به چه حقی اینجوری حرف میزنه مامانت احمقه مامانت خیلی دخالت میکنه و...حتی رفت به پدر شوهر مادرشوهرمم گفت پدر شوهرم هم امروز بهم زنگ زده میگه اگه میبینی دارن دخالت میکنن من به محمد هم گفتم خونه رو بفروشه دوری و دوستی بهتره 😐😐😐😐😐
دیگه خسته شدم ولی واقعا حس میکنم شوهرم بیش از حد حساسه و دوس داره همه ازش تعریف و تمجید کنن