دوستان عزیزم تازه مستقل شدم بعد هفت سال وبا خانواده شوهرم قطع رابطه کردیم چندباری اومدن خونمون هی دعواشد رفتن دخترمم الان دوماهخ وسواس شدید گرفته خیلی شدید دیروز بازمادرشوهرم داشتن با شوهرم بحث میکردن یهو دخترم وسواسش گرفت و گریه کرد دوساعت جای مندکجا بود هرکاری کردم نتونستم ارومش کنم یه دفعه ایی مادرشوهرم برگش گفت ......ببین چیکار کردی بچه رو دیونه کردی ازاین به بعد میبرم با خودم دست دخترمو گرف به زور میبرد دختزمم گریه میکرد و نمیرف بعد اومد نشست پس من نمیزم ببینم چجوری میخوایین منو بیرون کنین هی بهم فش داد شوهرمم که داشت خفه میشد زنگ زد به باباش گفت بیا اینو جمعش کن پدرشوهرم اومد بردش به زور ،الان پپدرشوهرم زنگیده هزارتا حرف بارم کرده تو کتکش زدی بچه رو زنک میگف قبلن وقتی میخواست کتکش بزنه من نمیذاشتم الان طفل معصوم زیره کتکه منم گفتم واکزارتون کردم به خود خدا،قطع کردم الان حالم خیلی درد خودم کم نیست دارم ازنکرانی دخترم میمیرم،الان شش سالشه دخترم بخدا قسم من یبار به دستش هم نزدم چی به کتک ،نمیدونم من چرا رنگ خوشی نمیبینم دوستان گلم میشه دعام کنین