نگاهش به پرنده ای افتاد که در زیر نورطلایی خورشید پرهای زیبا و رنگارنگش را باز کرده بود و از این بابت بر خود میبالید.
کلاغ نزدیک آن پرنده نشست و در دل بر زیبایی او حسرت میخورد.
در همین لحظه روباهی به آنها حمله کرد و کلاغ به سرعت پرواز کرد و برشاخه ای بر درخت نشست،اما آن پرنده رنگارنگ در دام روباه گرفتار شد و عمرش به پایان رسید.
کلاغ خدا رو شکر کرد که اگرچه پرهایش رنگ زیبایی ندارد در عوض توان پرواز دارد.