2737
2739
عنوان

موضوع از این قراره که

337 بازدید | 21 پست
توی خرداد ماه با مادر شوهر و پدر شوهر رفتیم شمال، بهشون گفتیم اگه شد به برادرشوهرم که توی گرگان خدمت میکنه هم یه سر میزنیم ولی قول حتمی ندادیم
کل مسیر شاید 20تا جمله رد و بدل نشد
نمیدونم چرا اینا که این همه حرف میزدن یهو اینجوری رفتار کردند
به زور که نبود....یه تعارف زدیم و اونا هم قبول کردند
شوشو چند بار نزدیک بود پشت فرمون خوابش بگیره...مگه منم چقدر میتونستم حرف بزنم ؟
شوشو هم توی اون مسافرت خیلی اوقات تلخی کرد به همین دلیل. هی هم اصرار میکردند پس گرگان چی شد؟
انگار با ما اومده بودند فقط واسه خاطر اون پسرشون .....
عاشقی جرم قشنگی است.... در انکار مکوش!

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
در حالیکه قبل دو هفته یه بار میومدن خونمون
گفتیم بعد از تموم شدن خدمت برادر شوهرم مهمونشون میکنیم اما بعد اومدن برادر شوهرم رفتند مسافرت با دخترشون و یه خدافطی خشک و خالی هم با ما نکردند
حتی به شوهرم زنگ نزدند که ما داریم میریم
عاشقی جرم قشنگی است.... در انکار مکوش!
2738
والا اگه میدونستیم خوبب بود
البته ما ارتباط رو قطع نکردیم و آخر هفته ها میریم خونشون
سر همین که به ما اطلاع ندادند شوشو گفت دیگه مهمونی بی مهمونی
منم بهم برخورده بود
عاشقی جرم قشنگی است.... در انکار مکوش!
اینم بگم که قبلا هم با دعوت میومدن خونمون و هم بدون دعوت
حالا شوشو زنگ زده که اگه میتونی امشب بابام اینا رو دعوت کنیم
منم گفتم من حرفی ندارم
اما صبر میکنم تا خودشون بیان و بعد یه شب دیگه دعوت میکنم
عاشقی جرم قشنگی است.... در انکار مکوش!
حالا به نظر شما چیکار کنم؟
دعوت کنم (حالا نه امشب یه شب دیگه) یا صبر کنم اول خودشون از قهر بیان پایین و بعدا یه فرصت دیگه دعوت کنم ؟
عاشقی جرم قشنگی است.... در انکار مکوش!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687