من امروز خونه رو حال نداشتم مرتب کنم گفتم خودم میزنم به بی حالی دل درد شوهرم که اومد بهش گفتم عزیزم من حالم خوب نیست هم ضعف دارم هم دل و کمر درد دارم دیکه خودش یکم خونه رو مرتب کرد زنگ زد به مامانم که بیاد خونمون کمکم باشه فردا بعد تو اتاق دراز کشیده بودم اومد بغلم کرد نازم کرد گفت نبینم غمتو یکدفعه دیدم صورتم خیس شد دیدم داره گربه میکنه گفتم چیه گفت نبینم درد میکشی 🤣🤣🤣 حالا من کاملا حالم خوب فقط خودم زدم به مریضی دیکه گفتم گریه نکن من خوبم عسلم خلاصه الان رفت بیرون گفت استراحت کن دارم میخندم