ن بزا برات بگم منی دوست نق نقو داشتم دوسش داشتم وابستش بودم ایشون گفت رابطه منم گفتم نه ی سه ماه تابستون حالم بد بود حتی یبار بهش گفتم بیا خونه جور کرد دفعه اخر ترسیدم برم
دیگکلا کات
تا با شوهرم دوس شدم شوهرم بدجور وابسته باباشه ینی بگه آب نخور نمیخوره پدرشم ادم خیلی خوبیه من یبار تو دعوا جلو همه بهش گفتم پدرسگ نمک حروم
خیلی ناراحت شد ی ماه قهر بودیم هیچکاری نکردم تا خودش برگشت
دوماه بعد اونم اومد خواستگاریم
سال اول زندگی خیلی بگو مگو داشتیم دعوا داشتیم ولی خب اگ صبوری نمیکردم درست نمیشد و لوس و بی عرضه میشد الان براخودم بد بود
پس توهم صبوری کن انشالله آینده خوبی داشته باشی❤