ده روز اسباب کشی داشتم باردارم اصلا زنگ نزد و نیومد کمکم نه خودش نه دخترش
هیچ وقت بهم احترام نمیذارن
نگفتن بارداره گناه داره بریم کمکش
پول رهن خونه کم داشتیم حتی حلقه مو هم فروختم ولی هزار تومن کمکمون نکردن بعد شوهرم رفت ساعتی ک براش خریده بودم ک یک بار دستش ننداخته بود بدون اجازم داد ب باباش
فقط شوهرمو برا حمالی هاشون میخان همه کاراشونو میکنه ولی هیچ کمکمی بهمون نمیکنن
منم تصمیم گرفتم همون ماهی یک بارم خونه پدر شوهرم نرم چرا جایی برم ک احترام بهم نمیذارن
ای بابا مسایل دنیا اینقدرااا اهمیت نداره بخدا ،ذهنتونو درگیر نکنید
خوب میکنی آفرین
حالا ک اسباب کشیم تموم شده همه کارارو کردم هی زنگ میزنه منم جواب نمیدم
موافقم نرو منم بودم نمیرفتم
خوب میکنی عزیزم جایی برو که برات ارزش و احترام قایل باشن مثل خودشون باش
وای چقدرشبیه خانواده شوهرمه
منم بارداربودم ازکرج تاآبیک فکرکن
حتی یبارزنگ نزدبیان کمک
چقدرسختی کشیدم تمام استرس واخرسرم مسمومیت بارداری
ولش کن
با بقبه اش مشکل ندارم چون از هیچ کسی انتظار ندارم
ولی اون بخش که شوهرت کادوی شما رو بخشیده جالب نبود
زنگ زد جواب بده ولی با ارامش همه اینارو بهش بگو چطور شوهرتو نکشتی وقتی ساعتشو داده من بودم داغونش میکردم
مادر خودت اومده کمکت؟
