من جاریم ۲۱سالشه سه ساله عروس مادرشوهرم شده اوایل همه تحویلش میگرفتن خودمم گرفتم گفتم خب جدیده و.... بعد جاریم کم کم اخلاقای گندش رو کرد دعوا و.... باز مادرشوهرم کوتاه میومد و باهاش خوب رفتار میکرد
تا الانم همینحور رفتارای این دختر افتضاحه ولی همه تحویلش میگیذن مادرشوهرم ک پر میزاره زیرش جابجاش میکنه همش در حال تعریف ازشه بااینکه ما خودمون دیدیم ک اونجوری مادذشوهرم میگه نیست میدونیم کامل داره دروغ میگه
بعد همیشه خواهرشوهرام و اون جاریمو دور هم جمع میکنه و خودش تمامکارا کارا میکنه خودش چشمش ب ما میخوره بیمار میشه
ولی اگه ما بریم بدش میاد یا مثلا بخوایم مثل اونا بمونیم
واقعا خسته شدم تحمل ندارم
شما جای من بودسد چکار میکردید
فقظ بگم جاریم راش دوره تا شهرما
اینم بگم منم چندسال دور بودم یکی از این خبرا نبود شوهرم همش داشت کاراشون میکرد وقتی میومدیم سر بزنیم
همش میگم کاش ماهم رامون دور بود