بی خیالش ، حرفای جدیدتو که می خونم می فهمم هنوزم توی خیالپردازی باهاشی و درک نکردی چجوری بازیت داده ، نفهمیدی چجوری توی آبنمک خوابوندتت که هر وقت دلش خواست بیاد بگه اون موقع بهم ریخته بودم و یه بهونه ام بیاره بگه الکی زدم این رل ، باور کن به ادمایی که خودشونو زدن یه خواب نمیشه کمک کرد. من فقط چون گفتی خیلی تحملش سخته ، اون بار سختی رو از رو ذهنت کم کم بردارم ولی وقتی هنوز درگیر دروغ هاشی و خامی کاری ازم بر نمیاد .چندسال دیگه می فهمی چه کثافتیبوده و چجوری بازیت داده که فک کنی خودت خواستی