من کلا سردم بود۰۰۰داشتم یخخخخخخ میزدم۰۰۰استرس هم داشتم بدتر۰۰اولش ک آمپول زدن و دکتر اومد جلو ک شروع کنه۰۰۰گفتم: وای من هنوز حس دارم۰۰۰دکترمم خیلی ریلکس گفت: حس داری؟ پاهاتو بیار بالا۰۰۰اونجا بود ک دیدم پاهام صد کیلو شد😅😅😅 بعدشم ک فکر میکردم هنوز شروع نکردن ک دیدم یه جنب و جوشی تو شکمم رخ داده۰۰۰یهو صدای گریه بلند شد۰۰۰خیلی متعجب گفتم:به دنیا اومد؟؟؟ تو ریکاوری هم هی به پرستارا میگفتم: سرد۰۰۰تو رو خدا منو ببرید یه جای گرم😅😅
من که فوبیای اتاق عمل دارم دوبار رفتم عمل هر دوبار از ترس نفس بند اومده نمیدونم دارو چی تزریق میکردن نفسم باز میشد ۵ دقیقه بعد دوباره نفسم بند می اومد اخر سر خواب اور زدن بهم تو ریکاوری بیدار شدم
من از خجالتمـ خودم شیاف گذاشتم .دستم کثیف شد بعد پرستار دید ابروم رفت
من پارسال عمل لاپاراسکوپی داشتم دوماه پیش هم سزارین شدم دوتاش هم با بیهوشی بود خداروشکر راحت هم به هوش اومدم بنظرمن بیهوشی بهتره من از بی حسی میترسم
من خیلیییی بی حال بودم شدید ها یعنی وقتی بچه رو دنیا آوردن فقط بزور از دهنم اومد بیرون گفتم سالمه پرستاره میگفت بوسش کن انقدرررر سر بودم نمیتونستم
سر زایمان دخترم دکتررگفته بود ۱۷ ام برم بیمارستان منم برای ۱۵ ام نوبت ارایشگاه گرفتم ! روز ۱۴ ام رفتم بیرون با سوهرم قدم بزنم کیسه اب پاره شد ! رفتیم بیمارستان با همون ابروهای پر و سیبیل های پهن !😑😑😑
سر پسرم هم پرستار یادش رفت سوند بزنه ! وسط جراحی دکتر یهویی داد زد چرا این سوند نداره من داستم مثانه اشو پاره می کردم ! کلی جیغ و داد زد ! وسط عمل قهر کرد رفت ! من موندم و شکم پاره !😑پرستارها امدن سوند زدن و التماس دکتر که برگرد ! امد و بلااخره جراحی کرد !! 😑😑😑صبحش هم شوهرم و مادر ش با فلاکس و نو ن پنیر امدن ملاقات!!! 😑😑😑
