بدترین کاری که خانواده شوهرتون باهاتون کردین

میدونم درکت میکنم خواهرشوهرمنم دقیقا همینجوره دوست داره بگه ازهمه بالاترم ولی شمااهمیت نده گلم بزار فک کنه بالاتره انقد عقده ای که دوسال پیش مانتو خریداومدگف اینو خریدم350ولی دوست ندارم درحالی که اصلا قیمتش گفتن نداشت

اوایلنمیذاشت کسی بهم حرف بزنه بعدازیه مدت نمیدونم چراکلاتغییرکرده.طرفدارشون شده.

پدرش برای دخترم باپولی که یواشکی ازشوهرم گرفته بودگوشواره خریدکه خداروشکر اصلا گم شدمعلوم نیست چجوری بعدخواهرشوهرم پیام دادپول گوشواره بریزبه حسابم.

الان 1ساله شوهرم بیکارشده.تازه اومدن میگن اجاره عقب نیافته ابرومون. بره یوقت.ماهانه 1ونیم خانداده م فقط قسط منومیدن که حرص نخورم مگه حقوق بابام چقدره اخه😭

من بودما میزدم شتکش میکردم که دیگه نتونه بخنده فقظ بشینه گریه کنه 😕

اره 

منم نتیجه گرفتم سکوت کنم تا بیشتر بسوزه

وقتی جواب ندی ای حرص میخورههه

وای بچه ها،نمیتونم تصور کنم در کنار چحور آدمایی هستید،اینا کین و از کجا اومدن؟؟!!!

وا اینا دیگه قوم عجوج مجوجن ناراحت نشی😮😀

همش پدر شوهرم دعوا راه مینداخت خدا بیامرز من آدم بده میشدم یه بار شوهرم گفت به بچه چای ندید پدر شوهرم دعوا راه انداخت با شوهرم مادر شوهرم گفت تقصیر خودش نیست زنش این چیزها رو یادش میده اونم جلو مهمون خاله شوهرم با پسر و عروسش اونم بهشون گفت الان مثلا چی گفتن شاید دوست ندارن بچشون چای بخوره شما چتونه

خییییلیه 

دلم نمیخواد دیگه مرورشون کنم 

دلمو شکستن خودشونم خیری از زندگیشون ندیدن و نمیبینن چون نبخشیدم 

الان که یک ماهه مادرشوهرم مرده 

ادم کینه ای نیستم ولی نمیتونم ببخشمش باید جواااب بده 

اره واقعا شکستم اون روزا دلم ازشون پره خیلی پر نمیدونم چیکارکنم مادرشوهرم اومد دلجویی ولی من یادم نرفته با گذشت چهارسال

واقعا که متنفرم ازادمایی که همه چیو ازچشم عروس میبین منم هراتفاقی بیفته حتی اگه حضور نداشته باشم میگن زنش یادش میده

وا خدا بخیر کنه  اینا دیگه ازت غول ساختن

بقیه رونمیدونم ولی من نتیجه چشم بسته تصمیم گرفتنمه.بایداول به عقلم رجوع میکردم بعدبه دلم.همون اول دیدم مخالف ازدواجمون هستن بایدپس میکشیدم نه ادامه بدم.جشن نگرفتن برام طلانخریدن وهیچ کاردیگه ای بعدهم یکهفته بعدعروسیم رفتن خواستگاری برای شوهرم.اومدن بهم گفتن یابرو یابمون وزجرت میدیم کاش رفته بودم.خواستگاری دخترعمه ش رفته بودن بدون اینکه شوهرم خبرداشته باشه باهاشون دعواکردو... ولی نمیدونم چرراچندمدته طرفدارشون شده

خخخخ بدبختی نه 

منم شوهرم اولش دفاع گرد ولی هردفعه دعوامیکردیم توچشمش میکوبید ازبس توگوشش خوندن

ای خواهر چیزهایی دیدم و شنیدم و ریختم تو دلم که نگم برات فقط شوهرم که ادعا میکنه من خیلی هم خوبم حتی به خاطر اینکه در ماشین محکم بستم تو خیابون جلو برادرش کتکم زد ماشین میرفت و میومد جلو راننده یه چک زد تو گوشم بعدش مشت و لگد میگفت باید ادبت کنم  هیچوقت هم ببخشید نگفت