مادرشوهرم هی حرف بی ربط میزنه ..مسخره میکنه تحقیر میکنه ..منم سر سنگین ترشدم مثلا قبلا هرچندروز یکبار میرفتم شب میموندم .الان دوهفته ی بار یک ساعت .اونم ی کم تو قیافه بود ..اصن دوهفته ک نرفتم سراغ منو از شوهرم نگرفتن .کسی نگفت کجا هستی ..میگم نکنه من این روند پیش برم اونام انگار ن انگار ...با اینکه مقصره ..🤔🙃☹یا مثلا یک ساعتی ک خونش بودیم هی کارای خونشو میکرد دوکلمه حرف زد و بعدشم وقت رفتنمون شد ...خوب نمیشه ک هرچی خواست بگه باز من مثه قبل باشم .چیکارکنم چرا توقع الکی داره چرا دلش میخواد همه چی بگه ب همه چی کار داشته باشه اما من ن جواب بدم ن ناراحت بشم ن دور بشم توقع داره باز دورش بچرخم وا