چقدر خوب پس یه قدم جلو هستی
آره میفهمم چی میگی منم داداشم نامزد بود میگفتم پس کی نوبت منه یا هر زوجی رو که عاشقانه تو خیابون راه میرفتن و دست همو گرفته بودن ،بهشون حسرت میخوردم
ولی کم کم سعی کردم به خودم و جنبه های موفقیتم فکر کنم اونوقت گاهی ازدواج که میومد تو ذهنم بعدش میگفتم ولش کن بابا تو الان موفقی زندگیت آرومه میتونی تا هر جا ک میخوای پیشرفت کنی ازدواج مگه چیه اینجوری حالم بهتر میشد