من ۴ ساله ازدواج کردم
با ۴ تا جاری توی یه ساختمونم
عروس اخری ام
چند وقته تحت درمانم و منتظر بچه
جاریام هر روز از مادذشوهرمیپرسن کیانا حامله نشد؟
مادرشوهرم میگه نه
اونا میگن نهههههه شده و توووو. خبر نداری!!!!!
خلاصه همیشه میپرسن ..عصتبمو خورد کردن ..من عصابم از درمان خورده اونا هم با. این کاراشون...
از خودمم میپرسن...
با اینکه من همیشه بهشون گفتم افدام نیستم بچه نمیخام..
فک میکنن الکی میگم
رابطمم باهاسون رسمیه سالی یه بار میرم خونشون
خیلی استرس میدن ازشون متنفرم ...از همشون متنغرم
نه اینکه نگرانم باشن..همسون بدجنسن و عوضی دلشون میخاد زجر بکشم و برم دکتر و ازیت شم ..دلشون نمیخاد بچه دار شم ..با اینکه خودشون بچه دارن
خیلی دشمن منن
و فعلا هم شرایط ندارم از پیششون برم ...
این ماهم با امپول باردار شدم دیروز سقط شد بی علت ...حالم بسسسسسسسیار بده ...صبح تا حالا دارم گریه میکنم..نمیدونم چرا سقط شد ...میترسم رحمم پس بزنه..الانم فشارم پایینه از غصه هیچکسو ندارم باهاش درد دل کنم
آرومم کنید لطفا