شرایط
من یجایی کار میکردم رییسم خیلی اغفالم میکرد هرروز وسوسه های جدید و بزرگ به جونم مینداخت،اون یسال اونجا واسم مثه برزخ بود ،حتی روانشناسم ک رفتم گفت خو دیوونه ای،وقتی میخاد واست خونه و ماشین بخره،زندگیشم ک قرار نیست بهم بزنی
با چ بدبختی با خودم جنگیدم استعفا دادم،سه ماه تمام فقط گریه میکردم،چون میدونستم کارم درست بوده ولی بی پولی ک بخاطر استعفا داشتم میکشیدم داغونم کرده بود
سرزنش بقیه ک چرا کار به اون خوبی رو ول کردی در حالی ک از چیزی خبر نداشتن
دخترایی ک تو محل کار با مرد متاهل میرن بنظرم دخترایی بودن ک سعی کردن بجنگن،چون اگه اینجور نبود واسه دوتومن نمیومدن سختی کارو تحمل کنن ولی مرده خیلی هرز و عوضی بده،مراقب مرداتون باشین