سلام دوستان عزیز
اسی سنش کم بود فقط16ساله بوده سن بلوغ وحساس یه عشق زودگذر براش بوده واونقدروابسته بوده که بعدازپس زده شدن ازطرف نامزداولش میخاسته عین خواهرش باشه مگه چکارکرده انسان جایزالخطاس خانوادش میتونستن با چندجلسه مشاوره ودکتر شرایط روحیشو ترمیم کنند نه اینکه هیزم زیراتیش باشند .
اسی میگی پدرت بهت اعتمادنداشته مگه توبادوست پسرت بدون اجازه ازدواج کردی خوبه خودش اجازه داده پس دلیل پدرت اینه چون یه بارجداشدی ترسیده
اگه دفعه ی دوم جداشدی دیگه رودستشون میمونی
پول روبعنوان رشوه یا بقولی دم دهن شوهرتوبسته که باتوزندگی کنه روهمین حساب چندتیکه جهازم داده.ودلیل زندگی بامادرشوهرت فقط
پدرت میخاسته بدترین تنبیه روبرات درنظربگیره
تا اون اشتباه اولت که ازروی بچگی ونادونی وعشق زودگذر واومدن خواستگاربه انتخاب خودت وبردن آبروش واعصاب خوردی وننگ طلاق و عاشق شدنت که ازنظر پدرت بی حیایی بود وهرچی که فکرشوبکنی
روبازندگی بامادرشوهرش تاوان پس بدی.
بهترین کاراینه
شادباش تمام کاراتوانجام بده اصلا این قضیه که کلفتم بذار کنارهیچ کی ازکارکردن نمرده اتفاقا سرگرم میشی کمترفکرمیکنی
جلوهمسرت نهایت احترام روبا بدی تمام مادرشوهرت
بگذازبه مادرشوهرت
جلو همسرت برای مادرش نشست وبرخاست کن
قربون صدقش برو.جلوش میوه هرچی بگذار
فقط همسرت ببینه توخوبی میکنی
بعد اگه مادرش هم پرش کنه زنت بد اون باورنمی کنه
ازمحبت خارها گل میشود.چه بسا اون بنده خدامادرشوهرت خوب شه.به هرحال تومادری ازطرف پدری هم یه جوری تردشده ای فقط خداروداری بچه وشوهرت
پس تامیتونی براارامش خودت وبچت به شوهرت محبت کن.تاانشاا...به آرامش برسی
موفق باشی