یه جاهایی آره یه جاهایی نه
نمیدونم حرفام چه تاثیری داره تنها اونچه که ازش برداشت کردم رو برات میگم
قدم اول اشتباه , از مردهای خونوادت بود که نتونستند تو اون سن به نوعی باهات ارتباط بگیرن
قدم دوم اشتباه خودت مبنی بر اصرار به ازدواج در سنی که هنوز زود بود برات و فکرت بچگونه بود
قدم سوم اینکه بعد از عقد به طرف التماس کردی کنارش باشی در صورتی اشتباه از اون بوده نه تو و همین تو رو مقصر بهم خوردن عقد جلوه داد
قدم چهارم رفتار خونواده (داداشا و پدر) که فکر کردن به خاطر اینکه یه بار عقد کردی باید چشم بسته و تحت هر شرایطی زود ازدواج کنی و اینکه تقبل کردن پولی برای خرید خونه بدن با شرط اینکه مادر همسرت کنارتون باشه در صورتی که از اخلاقش خبر داشتن و به نوعی حمایتشون رو برداشتن
قدم بعدی همسرت که نمیتونه از همسر و بچه اش دفاع کنه در صورتیکه رفتار مادرش رو میبینه (همین طور مادرش که همچین رفتار زننده ای داره) و مثل یک تماشاچی نظاره میکنه سرآخر هم با تو بدرفتاری میکنه جای اینکه حق رو ببینه
توی این ماجرا خیلیا مقصر بودن ولی شل گرفتن پدرت باعث شده روی مادرشوهرت زیاد بشه و از طرفی بدونه هر رفتاری باهات داشته باشه قرار نیست از طرف خونواده خودت حمایت شی
سعی کن روی همسرت نفوذی پیدا کنی که بتونی حمایتش رو به دست بیاری
بریدن پای خونوادت از خونت اشتباه بود