خوب و خوش داشتیم شام میخوردیم ازاونجایی ک پسرم بدغذاس هرچی اسرارش کردم نیومدبخره گفتم عیب نداره بخورم بعد ب اون میدم غذام ک تموم شد آوردم با مهربونیی و شرط وشروط نشوندمش سر سفره ب زور وبدبختی چن قاشق گذاشتم دهنش بعداز چن لقمه نخورد همش اسرار قاشق بعدی و ازدهنش ریخت توغذا بدم اومد گفتم کارت بده اینجوری نکن دوباره تف کرد توغذا منم ناراحتی اعصاب دارم یهویی زدم توگوشش 😔شوهرم داشت با گوشی حرف میزد سریع گفت خدا خفت کنه ۳پشت سرهم تف بهت لعنت بهت خدالعنتت کنه دستت بشکنه ....🥺منم همینجوری ماتم برده بود بهش باورم نمیشد این حرفاش یهو گفت نگام نکن کثافت وتمام ی کیلو تخمه جلودستشو باپلاستیک پرت کرد زدتوصورتم. سفره رو جمع کردم خونه رو جاروکردم بزور بغضموقورت دادم الان اومدم تواتاق. ازسرمادارم یخ میکنم. چقدر راحت حالت خراب میشه. بخداانگار دست خودم نبود اصلا انگار یکی دستمو بلندکرد زد توصورت پسرم 🥺