امروز مامانم و خواهرم اومدن و این موضوع به من گفتن از اونجایی که من دوتا بچه دارم و آدم به شدت حساسیم نگفته بودن تا امروز
بابام به مامانم گفته من نمیخوامت و میخوام با اون زن ازدواج کنم اون زن هم یه خانوم بیوه۳۰ ساله کارگر کارگاه شیرینی پزی داداشمه که پدرم گاهی اونجا میرفته برای کمک اونجا این رابطه شکل میگیره و اینکه ما آدمای سر شناس و قدیمی توی محل هستیم و بدون آبرو ریزی میخوایم تموم بشه همونطور که گفتم داداشم قناد و کاسبه اون برادرم از وکلای معتبره همسرم کاسبهو سرشناس من به همسرم چیزی نگفتم از خجالتم بنظرتون با اون خانوم چطور حرف بزنم متقاعدش کنم کارش اشتباهه