سیاست بلد نیستم..در واقع شوهرم اونقددد سیاست داره که نمیتونم راه به جایی ببرم..و متاسفانه ۵ خواهر داره که همه بالای ۵۰ سال هستند و فوق العاده بدجنس و اب زیر کاه..،شوهرمم اجازه مدیریت چیزی را بهم نمیده..و هم اینکه خیلی وابسته و عاشق خانوادشه..خیلی راهها را رفتم به جایی نرسیدم...من خسته شدم دیگه دست از تلاش برداشتم...شوهرم هرگز حمایتم نکرد..هرگز بهم پر و بال نداد...هرگز برام تکیه گاه نبود..در عوض همه اینا را برای خواهر برادر که هیچ برای هم روستایی هاش هم داره...شوهرم بارها رک بهم گفته خواهرهام گفتن مراقب باش زنت از خانواده ات نِبُرت..یعنی جدات نکنه ...کور خوندی
و خیلی چیزهای دیگه ..الان به جایی رسیدم که میگم خیلی احمق بودم ول نکردم برم همون سالهای اول