ما انقدر زدن تو سرمون که پر از عقده و کمبودیم ...
حالم از بچه آوردنشون، تربیت کردنشون، درک نکردنشونو همه چیشثن بهم میخوره...
کاش فقط «دوست» بود دغدغه ی مام
نه کوهی میذاشتن بریم، نه کلاس موسیقی ای که دوست داریم
نه میذاشتن با دوستامون بیرونی جایی بریم، فقط جاهایی که ورزشی بود مث پیست و این چیزا میذاشتن. نه با فامیلی رفت و آمد داشتیم. نه خودشون گردش و مسافرتی میبردنمون، نه میذاشتن سر کار بریم. هیچه هیچ ...