مامانم وقتی ۷سالش بوده مامانش فوت شده بابابزرگمم ی زن دیگه گرفته انقد باهامون خوبه مامانم میگه انقد واسمون زحمت کشیده که مادرای واقعی واس بچهاشون نمیکشن
من زن بابا ندارم ، خودمم مجردم ولی اگر یه روز یه فرزند خدایی ناکرده بی مادر رو به فرزندی قبول کنم ، مطمعنا بیش تر از فرزند خودم دوستش دارم و بهش محبت می کنم
خواستگارم یه دختر داره با اینکه شرایطش خوبه ولی من یکساله به خاطر دخترش حاضر نشدم حتی یه جلسه باهاش حرف بزنم. چون حس میکنم مسولیت خیلی خیلی سختیه
چقدر خوبه ! یکی از دوستام زن یه مردی مطلقه شده که یه دختر از زن قبلیش داره!! می گفت تا بچه یه خرابکاری می کنه یه دعوای ساده اش می کنم مادرشوهرم بدو بدو از طبقه بالا میاد و دست بچه رو می کشه و می بره!!!
نه عزیزم..مادرم رو سرطان از ماگرفت..بعدش ما سه تا خواهرا رفتیم خواستگاری واسه ی بابام..مادرم وصیت کرده بود که باباتون تنها نمونه..خیلی روزهای سختی بود..خواستگاری رو میگم..بعد ۹ سال زندگی مشترک پدرم و خانمش باز هم سرطان باعث رفتن پدرم شد..اما خانمش خیلی مهربونه..
آره هیشکی جای مادر نمیشه
ما سالی یه بار میریم چون دوریم ولی همون موقع هم اگه خستش بشه غر میزنه
اما خب در کل زن بدی نیست ذاتش بد نیست مارو دوس داره بچه هامونو خیلی دوس داره
چون مامان منم بچه نداره تو خونه اینا حسابی جای خالی مارو پرکردن براش
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
