واسه منم شوهرم ن گلی آورد ن مراقبم بود ن محبتی هیچی خیلی اذیت شدم تازه ۶روزگی بچه منو از خونم انداختن بیرون توی یه شهر غریب بودم ک هنوز ک هنوز یادم نمیره و نفرین میکنم ..خدا پدر و مادرم رو عمر با عزت بده ک مث کوه پشتمن تو اوج نیاز ب شوهرم اونا کنارم بودن
افرين،،، پسر داداشم خيلي مهربونه و كمك به ديگران ميكنه به مامانش خيلي محبت داره برعكس اون پسرش فقط دنبال كاراي خودشه احترامش هم بيشتره حتي مادرشون به پسر بيخيال تر بيشتر محبت داره گاهي دلم ميخواد بزنمش ميگم بابا تو كه رفتار اطرافيان رو ميبيني جرا خودت رو ميندازي تو دست وپا ،از اونطرف هم انتظار داره ديگران بيشتر حواسشون بهش باشه كه نيست
من س تا. زايمان كردم با اينكه همسرم عاشقانه دوستم داره و منم دوسش دارم ولي برام دست گل و اين حرفا نياورد هيچ وقت به اين موضوع حتي فكر هم نكردم از اول زايمان تا اخرش كنارم بود و همين برام كافي بود
اين كارا رو فقط تو ايران ميبينم ك خيلي براي زن ها مهمه و فكر ميكنن اين كار يعني ارزش دادن ب مادر 😬
دقیقا
من مثلا هی زنگ می زدم به این به اون هی حالشونو میپرسیدم تا بهم پیام میدادن بدو بدو جوابشونو مبدادم بعد اونا سین نمی کردن!
بعد به خودم اومدم . الان زنگ میزنن یه کم احوالپرسی می کنم میگم الان فلان کارو دارم دستت درد نکنه زنگ زدی و خداحافظی می کنم
باور کن مدتیه خیلی بیشتر احترام می بینم
دلایلشو بگم زیاده....من تو کار و درس همیشه موفق بودم.... ولی اهل تیپ زدن نبودم....تو فامیل ما ارزش به تیپ و سر و وضع بود که من بهش اهمیت نمیدادم..کلا فکرم با اونا یکی نبود.... وقتی کنکور سرارسری قبول شدم چند وقت بعد خونه مادر بزرگم همه جمع بودن...هیچ کسی بهم تبریک نگفت حتی باهام حرفم نمیزدن..ولی نفرتشونو اونجا فهمیدم که بعد ناهار کسی دست به سفره نزد بر خلاف همیشه ....فکر کن ٢٠ تا خانم رفتن کنار سفره نشستن ١٥ دقیقه ای شد.... تا من و خواهرام سفره رو از جلوشون جمع کنیم.... اسم این حرکت چیه?! نفرت و حسادت.....
اتفاقا وزن بچه شما نرمال بود و وزن خواهرزاده تون خیلی زیاد. دختر منم ۳ کیلو بود. خوب نرمالش همین ۳ کیلو هست دیگه. بعدم برادر شما حواسش نبوده شما که رودربایستی ندارید به برادرتون میگفتید کمردرد دارید زحمت سیب زمینی رو بکشه
