امشب داشتم به شوهرم نگاه میکردم گفتم اگه یه تار مو از سرش کم شه من میمیرم ، از خدا خواستم من مریض بشم ولی هیچوقت عذاب کشیدن شوهرمو نبینم هیچوقت هیچوقت
خانم شهید حججی چطور شاهد شکنجه های شوهرش بوده الهی بمیرم واسش ، ای خدا خودت کمکشون کن
چند روز پیش هم همسر شهید مدافع حرم داشت صحبت میکرد میگفت اسم شوهرمو نفسم ذخیره کردم تو گوشی
بهش گفتم تو نفسمی اگه نباشی نفسم میره
داشت اشک میریخت و تعریف میکرد میگفت نفسم رفت
یعنی اینقدر بغض کردم اشک تو چشمام جمع شد نتونستم خودمو کنترل کنم
قدر با هم بودنتون رو بدونید ، اینقدر به خاطر چیزای الکی به شوهراتون گیر ندید ، من حرف هیچ چیز و هیچ کس رو باعث ناراحتی شوهرم نمیکنم
خیلی حرفا شنیدم ولی هیچوقت نمیخوام شوهرم دلش بگیره و بهش نمیگم که چیا شنیدم